جدول جو
جدول جو

معنی رأی ساز - جستجوی لغت در جدول جو

رأی ساز
(غِرْ / غَرْ رَ / رِ شُ دَ / دِ)
در اصطلاح انتخابات کسی را گویند که در کار جمعآوری نظریه های واقعی افراد تقلب کند و بدروغ و حیله به سود خود یا دیگران رأی غیرواقع فراهم آورد. رأی تراش. جاعل رأی بنفع دیگری و یا خود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشی ساز
تصویر کاشی ساز
کاشی پز، آنکه آجر کاشی درست می کند، کاشی تراش، کاشی ساز، کاشی گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست ساز
تصویر راست ساز
راست کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رَءْیْ)
عمل رأی ساز. رجوع به رأی ساز شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ خوَرْ / خُر دَ / دِ)
مصلحت بین، مستشار، مصلحت اندیش، باتدبیر:
ندید او همی مردم رای ساز
رسیدش به تدبیرسازان نیاز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
آنک کاشی سازد، کسی که کاشی بعمل آرد
لغت نامه دهخدا
مستقیم کننده، راست کننده، از کجی برآرنده، استقامت دهنده،
نوعی از فنون سازندگی و صفتی از صفات سازهای ذوالاوتار است، (آنندراج) (برهان)، یکی از صفات سازهای ذوالاوتار و هم آهنگ، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح الکتریسیته: مستقیم کننده در چراغهائی که برای برق بکار میرود،
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ گِ رِ تَ / تِ)
سازندۀ راه، بناکننده راه، که بکار کشیدن راه پردازد، که عمل او ساختن جاده و راه است، و رجوع به راهسازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای ساز
تصویر رای ساز
مستشار، مصلحت اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از فنون سازندگی، صفتی از صفات سازهای ذوات الاوتار، چراغی که در دستگاه برق امتداد جریان را از یک طرف مستقیم میکند دستگاهی که یک جریان الکتریکی متناوب را به یک جریان یک طرفه تبدیل نماید مستقیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادیو ساز
تصویر رادیو ساز
سازنده رادیو، تعمیر کننده رادیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی ساز
تصویر کاشی ساز
کسی که کاشی سازد آنکه کاشی درست کند
فرهنگ لغت هوشیار